کد مطلب:149373 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:145

تجلی زینب از عصر عاشورا
از عصر عاشورا زینب تجلی می كند. از آن به بعد به او واگذار شده بود. رئیس قافله اوست چون یگانه مرد زین العابدین (سلام الله علیه) است كه در این وقت به شدت مریض است و احتیاج به پرستار دارد تا آنجا كه دشمن طبق دستور كلی پسر زیاد كه از جنس ذكور اولاد حسین هیچ كس نباید باقی بماند، چند بار حمله كردند تا امام زین العابدین را بكشند ولی بعد خودشان گفتند: «انه لما به» [1] این خودش دارد می میرد. و این هم خودش یك حكمت و مصلحت خدایی بود كه حضرت امام زین العابدین


بدین وسیله زنده بماند و نسل مقدس حسین بن علی باقی بماند. یكی از كارهای زینب پرستاری امام زین العابدین است.

در عصر روز یازدهم اسرا را آوردند و بر مركبهایی (شتر یا قاطر یا هر دو) كه پالانهای چوبین داشتند سوار كردند و مقید بودند كه اسرا پارچه ای روی پالانها نگذارند، برای اینكه زجر بكشند. بعد اهل بیت خواهشی كردند كه پذیرفته شد. آن خواهش این بود: «قلن بحق الله الا ما مررتم بنا علی مصرع الحسین» [2] گفتند: شما را به خدا حالا كه ما را از اینجا می برید، ما را از قتلگاه حسین عبور بدهید برای اینكه می خواهیم برای آخرین بار با عزیزان خودمان خداحافظی كرده باشم. در میان اسرا تنها امام زین العابدین بودند كه به علت بیماری، پاهای مباركشان را زیر شكم مركب بسته بودند؛ دیگران روی مركب آزاد بودند. وقتی كه به قتلگاه رسیدند، همه بی اختیار خودشان را از روی مركبها به روی زمین انداختند. زینب «سلام الله علیها» خودش را به بدن مقدس ابا عبدالله می رساند، آن را به یك وضعی می بیند كه تا آن وقت ندیده بود: بدنی می بیند بی سر و بی لباس؛ با این بدن معاشقه می كند و سخن می گوید: «بأبی المهموم حتی قضی، بأبی العطشان حتی مضی» [3] آنچنان دلسوز ناله كرد كه «فأبكت و الله كل عدو و صدیق» [4] یعنی كاری كرد كه اشك دشمن جاری شد، دوست و دشمن به گریه در آمدند.

مجلس عزای حسین را برای اولین بار زینب ساخت. ولی در عین حال از وظایف خودش غافل نیست. پرستاری زین العابدین به عهده ی اوست؛ نگاه كرد به زین العابدین، دید حضرت كه چشمش به این وضع افتاده آنچنان ناراحت است كأنه می خواهد قالب تهی كند؛ فورا بدن ابا عبدالله را رها كرد و آمد سراغ زین العابدین: «یابن اخی!» پسر برادر! چرا تو را در حالی می بینم كه می خواهد روح تو از بدنت پرواز كند؟ فرمود: عمه جان! چطور می توانم بدنهای عزیزان خودمان را ببینم و ناراحت نباشم؟ زینب در همین شرایط شروع می كند به تسلیت خاطر دادن به زین العابدین.

ام ایمن زن بسیار مجلله ای است كه ظاهرا كنیز خدیجه بوده و بعدا آزاد شده و سپس در خانه ی پیغمبر و مورد احترام پیغمبر بوده است؛ كسی است كه از پیغمبر حدیث روایت می كند. این پیرزن سالها در خانه ی پیغمبر بود. روایتی از پیغمبر را برای زینب


نقل كرده بود ولی چون روایت خانوادگی بود یعنی مربوط به سرنوشت این خانواده در آینده بود، زینب یك روز در اواخر عمر علی علیه السلام برای اینكه مطمئن بشود كه آنچه ام ایمن گفته صد در صد درست است، آمد خدمت پدرش: یا ابا! من حدیثی اینچنین را از ام ایمن شنیده ام، می خواهم یك بار هم از شما بشنوم تا ببینم آیا همین طور است؟ همه را عرض كرد. پدرش تأیید كرد و فرمود: درست گفته ام ایمن، همین طور است.

زینب در آن شرایط این حدیث را برای امام زین العابدین روایت می كند. در این حدیث آمده است این قضیه فلسفه ای دارد، مبادا در این شرایط خیال كنید كه حسین كشته شد و از بین رفت. پسر برادر! از جد ما چنین روایت شده است كه حسین علیه السلام همین جا، اكنون جسد او را می بینی، بدون اینكه كفنی داشته باشد دفن می شود و همین جا، قبر حسین، مطاف خواهد شد.



بر سر تربت ما چون گذری همت خواه

كه زیارتگه رندان جهان خواهد بود



آینده را كه اینجا كعبه ی اهل خلوص خواهد بود، زینب برای امام زین العابدین روایت می كند. بعدازظهر مثل امروزی را - كه یازدهم - بود عمرسعد با لشكریان خودش برای دفن كردن اجساد كثیف افراد خود در كربلا ماند. ولی بدنهای اصحاب ابا عبدالله همان طور ماندند. بعد اسرا را حركت دادند (مثل امشب كه شب دوازدهم است)، یكسره از كربلا تا كوفه كه تقریبا دوزاده فرسخ است. ترتیب كار را اینچنین داده بودند كه روز دوازدهم اسرا را به اصطلاح با طبل و شیپور و با دبدبه به علامت فتح وارد كنند و به خیال خودشان آخرین ضربت را به خاندان پیغمبر بزنند.

اینها را حركت دادند و بردند در حالی كه زینب شاید از روز تاسوعا اصلا خواب به چشمش نرفته است. سرهای مقدس را قبلا بریده بودند. تقریبا دو ساعت بعد از طلوع آفتاب در حالی كه اسرا را وارد كوفه می كردند دستور دادند سرهای مقدس را به استقبال آنها ببرند كه با یكدیگر بیایند. وضع عجیبی است غیر قابل توصیف! دم دروازه ی كوفه (دختر علی، دختر فاطمه اینجا تجلی می كند) این زن با شخصیت كه در عین حال زن باقی ماند و گرانبها، خطابه ای می خواند. راویان چنین نقل كرده اند كه در یك موقع خاصی زینب موقعیت را تشخیص داد: «قد او مأت» دختر علی یك اشاره كرد. عبارت تاریخ این است: «و قد أو مأت الی الناس ان اسكتوا فارتدت الانفاس و


سكنت الأجراس» [5] یعنی در آن هیاهو و غلغله كه اگر دهل می زدند صدایش به جایی نمی رسید، گویی نفسها در سینه ها حبس شد و صدای زنگها و هیاهوها خاموش گشت، مركبها هم ایستادند (آدمها كه می ایستادند، قهرا مركبها هم می ایستادند). خطبه ای خواند. راوی گفت: «و لم ار و الله خفرة قط انطق منها» [6] این «خفره» خیلی ارزش دارد. «خفره» یعنی زن باحیا. این زن نیامد مثل یك زن بی حیا حرف بزند. زینب آن خطابه را در نهایت عظمت القاء كرد. در عین حال دشمن می گوید: «و لم ار و الله خفرة قط انطق منها» یعنی آن حیای زنانگی از او پیدا بود. شجاعت علی با حیای زنانگی در هم آمیخته بود. در كوفه كه بیست سال پیش علی علیه السلام خلیفه بود و در حدود پنج سال خلافت خود خطابه های زیادی خوانده بود، هنوز در میان مردم خطبه خواندن علی علیه السلام ضرب المثل بود. راوی گفت: گویی سخن علی از دهان زینب می ریزد، گویی كه علی زنده شده و سخن او از دهان زینب می ریزد. می گوید وقتی حرفهای زینب - كه مفصل هم نیست، ده دوازده سطر بیشتر نیست - تمام شد، مردم را دیدند كه همه، انگشتانشان را به دهان گرفته و می گزیدند.

این است نقش زن به شكلی كه اسلام می خواهد؛ شخصیت در عین حیا، عفاف، عفت، پاكی و حریم. تاریخ كربلا به این دلیل مذكر - مؤنث است كه در ساختن آن، هم جنس مذكر عامل مؤثری است ولی در مدار خودش، و هم جنس مؤنث در مدار خودش. این تاریخ به دست این دو جنس ساخته شد.

و لا حول و لا قوة الا بالله



[1] بحارالانوار، ج 45 / ص 61.

[2] بحارالانوار، ج 45 / ص 58؛ اللهوف ص 55؛ و نظير اين عبارت در مقتل الحسين مقرم، ص 396 و مقتل الحسين خوارزمي، ج 2 / ص 39 آمده است كه تماما از حميد بن مسلم روايت مي كنند.

[3] بحارالانوار، ج 45 / ص 59.

[4] بحارالانوار، ج 45 / ص 59.

[5] بحارالانوار، ج 45 / ص 108.

[6] بحارالانوار، ج 45 / ص 108.